خلاصه کتاب asshole no more (بیشعوری)
میدانیم که انسان، در ظاهر، موجودی متمدن است اما در باطن، هنگامی که پایش بیفتد از عصر حجر هم چندین کیلومتر عقبتر میرود تا به منافعش برسد. در این میان، انسانهایی که سعی میکنند زندگی آرام و خوبی داشته باشند، به دیگران عشق بورزند و در کنار یکدیگر شادی را تجربه کنند، در اثر رفتارهای انسانهای متمدننما آسیب میبینند و حتی دست به خشونت میزنند. پزشکی به نام «خاویر کرمنت» فهمید که مشکل این انسانهای آزار دهنده، نوعی اختلال روانی به نام «بیشعوری» است!
در جستجوی یافتن بیشعور واقعی
بیشعوری، بیشتر از آنکه وضعیتی برخواسته از شخصیت افراد باشد، نوعی عادت بد است که تا جان داشته در وجود عدهای ریشه دوانده است. از آنجا که عادتها خیلی بیسروصدا زندگی میکنند، تقریبا هیچ بیشعوری نمیداند که چقدر بیشعور است! بیشعورهایی که شانس آگاهی یافتن از این عادت ناپسند را به چنگ میآورند راهی طولانی اما امیدوار کننده در پیش دارند. آنها برای درمان بیشعوری خود باید چند گام را بردارند. مثلا اینکه ویژگیهای شخصیتی خاصی که از آنها یک بیشعور میسازد را کشف کنند و با به کار بستن راههای گوناگون نگرش خود را به زندگی تغییر دهند.
بیشعورها چه ویژگیهایی دارند؟
خوشبختانه، اوضاع آنقدرها هم خراب نیست و نمیتوانیم بگوییم که همه مردم جهان بیشعور هستند. اما بیشعورها با وجود تعداد اندکشان، آنقدر آتش میسوزانند که از صد فرسخی هم میتوان آنها را شناسایی کرد. معمولا این افراد علائم زیر را از خودشان نشان میدهند:
عاشق قدرت هستند و حاضرند برای حفظ قدرتشان از جان دیگران و نه خودشان مایه بگذارند.
تحمل شنیدن حرف مخالف را ندارند و به بهترین و پرسروصداترین شکل ممکن، تمام مخالفان خود را سر جایشان مینشانند.
باور دارند که بقیه مردم، رعیت خانهزادشان هستند.
اصولا اعتقادی به پذیرفتن مسئولیتهایشان ندارند و وظیفهشناسی را نوعی حرف اضافه در نظر میگیرند.
آنها دوست دارند به مردم همانند عروسکهای چوبی نگاه کنند و زندگی آنها را به بازی بگیرند.
خودشان را بری از خطا، گناه و اشکال میدانند؛ در عوض، مدام از بقیه ایراد میگیرند.
دیگران را باعث و بانی به وجود آمدن مشکلات میدانند.
مثل آب خوردن، زیر حرفشان میزنند.
قول میدهند اما هیچوقت به آن عمل نمیکنند.
از کلاه گذاشتن سر کسانی که چیزی از قانون یا شرایط بازار نمیدانند لذت میبرند.
همیشه حق به جانب هستند و روی اعصاب دیگران قدمرو میروند.
علاقه زیادی به تحقیر کردن دیگران دارند، حرفهایشان نیشدار است و هیچکس جز خودشان را آدم حساب نمیکنند.
هر جا که لازم باشد، از جیغ، داد، فریاد و حتی مظلومنمایی برای به کرسی نشاندن حرف خودشان نهایت بهره را میبرند.
به شدت به توهم توطئه اعتقاد دارند و فکر میکنند بقیه کار و زندگیشان را کنار گذاشتهاند تا آنها را نابود کنند.
آنها هر جا که باشند، برای دیگران قانون وضع میکنند.
هیچوقت قبول نمیکنند که یک بیشعور هستند.
چرا بیشعورها از تسلط داشتن روی زندگی دیگران لذت می برند؟
افرادی که دچار بیماری بیشعوری هستند، سعی میکنند با تسلط پیدا کردن روی زندگی و رفتار دیگران، به شکلی غیرمستقیم، روی زندگی خودشان کنترل داشته باشند. گذشته از آن، تسلط داشتن روی زندگی دیگران به آنها این امکان را میدهد تا بتواند به راحتی مسئولیت حل کردن مشکلات را به گردن دیگران بیندازند. حتی اگر سایر مردم نتوانند مشکل فرد بیشعور را حل کنند باز هم برای او خاصیت دارند و میتوانند تقصیرها را به نیابت از وی بر عهده بگیرند. در واقع، فرد بیشعور به معنی کامل کلمه به دیگران زور میگوید.
بیشعوری و تعصب از یکدیگر تغذیه می کنند
یکی از ویژگیهای بارز افراد بیشعور، تعصب است. آنها روی خودشان، افکارشان، کارهایشان و باورهایشان تعصب دارند. اگر کسی خلاف باورهایشان لب به سخن بگشاید، خیلی زود او را سر جای خود مینشانند و مطمئن میشوند که او به یک درس عبرت تمام عیار برای دیگران تبدیل شود. بیشعورها عاشق این هستند که قدرت خود را بر سر دیگران بکوبند و با آن فخرفروشی کنند. اگر مدیر باشند، دمار از روزگار کارمندانشان درمیآورند؛ اگر معلم باشند، دانشآموزان را روانی میکنند و اگر پدر یا مادر باشند، فرزندانشان را با اعضای گارد شخصیشان اشتباه میگیرند. آنها مدام در حال چک کردن وضعیت رقبا یا کسانی هستند که در قاموسشان، دشمن به شمار میروند. آنها باورهای خود را به عنوان حقیقتی بیبدیل به خورد دیگران میدهند و با خودشان خیال میکنند که فردی غیرمعمولی و بسیار خاص هستند. هر چقدر که فرد، تعصب بیشتری نسبت به خودش و شرایط خیالیاش داشته باشد، بیشعورتر است و برعکس!
رابطه میان بیشعورها و نظر دیگران
بیشعورها بر این باور هستند که دیگران نمیتوانند درست و شایسته فکر کنند. در نتیجه، این لطف را در حقشان میکنند و به جای آنها فکر کرده و برایشان تصمیم میگیرند. آنها خیلی راحت، دیگران را به نفهمی متهم کرده و خودشان را دانای اعظم میدانند. از نظر آنها، دیگران این توانایی را ندارند که نظر درستی در زندگیشان ارائه دهند. بیشعورها فکر میکنند که سایر مردم باید بیچون و چرا به حرفهای آنها عمل کنند.
با انواع و اقسام بیشعورها آشنا شوید
متاسفانه یا خوشبختانه، تمام بیشعورها مثل هم نیستند. به همین دلیل، آشنا شدن با برخی از انواع آنها میتواند در تشخیص یا درمان بیشعوری – چه در خودتان و چه در دیگران – راهگشا باشد. خوب، بیایید سری به این دستهبندی بزنیم:
۱- بیشعورهای تمام قد
این افراد در هر موقعیت، مکان و وضعی که باشند، با بیشعوری خود به دیگران آسیب میرسانند. افرادی که در این دسته قرار میگیرند، معمولا تا آخر عمرشان بیشعور باقی میمانند و هرگز زیر بار بیشعوری خودشان نمیروند.
۲- بیشعورهای دمدمی
افرادی که در این دسته قرار میگیرند فقط در شرایط خاصی بیشعوری خودشان را بروز میدهند. در واقع، خوبی و مهربانی آنها فقط تا زمانی دوام میآورد که کسی منافعشان را به خطر نیندازد.
۳- بیشعورهای مخفی مهربان
فرایند شناسایی این بیشعورها بسیار سخت است. چون آنها به خوبی خودشان را زیر شخصیت یک فرد باشعور مهربان پنهان کردهاند. چنین افرادی هر چه که دلشان میخواهد نثار دیگران میکنند و در انتها میگویند: «جدی گرفتی؟ شوخی کردم!» پشت سر شما هر چه بخواهند میگویند و وقتی دستشان رو شود به شما میگویند: «منظورم را درست متوجه نشدی!» آنها استاد این هستند که خودشان را بری از خطا و شما را فردی ظالم یا خطاکار جلوه دهند. معمولا خیلی راحت عذرخواهی میکنند، اشکشان دم مشکشان است و از احساسات دیگران، نهایت بهره را میبرند. مقدار آسیبی که این افراد به دیگران میزنند از بیشعورهای تمامقد هم بدتر و عمیقتر است. آنها میتوانند یک فرد سالم را به بیماری روانی تبدیل کنند و بعد بدون کوچکترین احساس تاسفی، او را نادیده بگیرند.
۴- بیشعورهای مخفی بدجنس
این دسته از بیشعورها، حال و حوصله بیشعورهای مخفی مهربان را ندارند. آنها صبر میکنند و باز هم صبر میکنند و در لحظهای که هیچوقت فکرش را نمیکردید از پشت خنجر بارانتان میکنند. موفقیت شما خاری در چشمانشان است. اگر بخندید، ناراحت میشوند، وقتی اندوهگین هستید، جشن میگیرند و تمام تلاششان را میکنند تا برایتان دشمن بتراشند. آنها به طور غیرمستقیم به شما حمله میکنند و تا زمانی که کاملا از هستی ساقط نشوید، ول کن ماجرا نیستند. بیشعورهای مخفی بدجنس، عاشق نصیحت کردن دیگران هستند و اگر میدان پیدا کنند، انواع و اقسام برچسبها را به شما میزنند.
۵- بیشعورهای دردسرساز
چنین افرادی در ظاهر بسیار مردمدار، مهربان و خوشبرخورد هستند. اما در حقیقت، تمام تلاششان را برای بالا کشیدن خودشان و زجر دادن دیگران به کار میگیرند. آنها از افرادی که تمایلی به ایجاد دردسر یا شکایت ندارند استفاده میکنند تا قدرت مورد نظرشان را به دست بیاورند. بیشعورهای دردسرساز از آداب و رسوم، دین، معنویت، وطنپرستی، حق فرزند، حق والدین و حتی حق همسایگی به عنوان اهرمهای فشار روی دیگران نهایت بهره را میبرند. آنها با تظاهر به انجام کارهای خوب، دیگران را بد، بیدین، فراری از بنیاد خانواده و حتی نمکنشناس جلوه میدهند.
۶- بیشعورهای عشق قدرت
تاریخ، چه در دوران باستان و در دوره معاصر، سرشار از بیشعورهای عشق قدرت است. آنها همهچیز و همهکس را فدای رسیدن به قدرت میکنند و از هیچ تلاشی برای نابود کردن دیگران فرو گذار نخواهند شد. بیشعورهای عشق قدرت، دوست دارند دیگران به آنها خدمت کنند. مفهومهایی مانند خانواده، عشق، کار و تجارت، تنها تا زمانی برای آنها معنا دارند که قدرت و اختیار کامل همهچیز در دستشان باشد. در غیر این صورت، انتقامی سخت از فرد معترض میگیرند و کاری میکنند که دیگر نتواند از جایش بلند شود. چنین افرادی استاد این هستند که یک عالمه حرف بزنند اما در انتها هیچ حرفی نزنند!
۷- بیشعورهای معترض
برای این دست از بیشعورها، جنبشهای مدنی و تظاهرات صلحجویانه بهترین فضا برای نشان دادن اعتراضشان به هیچ چیز است! آنها دوست دارند خودشان را فردی معترض و فعال اجتماعی جلوه دهند و با این کارشان اعتراضهای هدفمند دیگران را به ورطه نابودی بکشانند. بیشعورهای معترض، در هر چیزی زیادهروی میکنند و تا زمانی که جایی را به آتش نکشند، شیشههای مکانهای عمومی را پایین نیاورند و یکی دو نفر را کتک نزنند آرام نمیگیرند! چنین افرادی در صف اول هر نوع اعتراضی که فکرش را بکنید حاضر میشوند اما به درستی نمیدانند که چرا باید اعتراض کنند. همین موضوع باعث میشود که آنها بدون توجه به شرایط جامعه، اسباب زحمت مردم عادی را فراهم کنند.
۸- بیشعورهای افراطی
این دسته از بیشعورها با دست گذاشتن روی مسائل حساسی مانند دین و مذهب، سعی میکنند گونهای تازه از زورگویی را به نمایش بگذارند. چنین افرادی از دین به نفع خودشان بهرهبرداری میکنند و اگر کسی ندایی برخواسته از مخالفت را سر دهد او را بیدین و حتی دشمن خدا به شمار میآورند. در حالی که نه دین و نه خدا در این ماجرا نقشی ندارند. در واقع، تمام کاسهکوزهها زیر سر همان بیشعورهایی است که از همهچیز برای بالا کشیدن خودشان استفاده میکنند. از نظر این بیشعورها همه کسانی که مانند آنها رفتار و فکر نمیکنند مستحق عمیقترین آتش دوزخ هستند. آنها به گونهای برای دیگران سخنرانی میکنند که گویی خداوند وظیفه تقسیم کردن بهشت و جهنم را بر عهده آنها گذاشته است.
۹- بیشعورهای خوشبین
این نوع از انسانها در نقطه مقابل بیشعورهای افراطی قرار میگیرند. آنها این باور را ترویج میکنند که همهچیز عالی است و اگر نیست وقتی پول کلاسهای موفقیت و شادکامیشان را بپردازیم همهچیز عالی میشود. چنین افرادی مانند قارچ، سر از سایتهای موفقیت، پولسازی، انواع و اقسام یوگا، عشق درمانی، انرژی درمانی، مراقبههای درست و غلط، کلاسهای آموزش شکل درست زندگی کردن – البته از نظر آنها – و مواردی از این دست در میآورند. همه آنها هم خودشان را استاد خطاب میکنند ولی فقط خدا میداند که چه کسی مدرک دکتری یا مهارت آنها را تایید کرده است.
۱۰- بیشعورهای اداری
بیشعورهای اداری همان افرادی هستند که به ارباب رجوع بینوا به چشم یک وسیله بازی نگاه میکنند و به جای حل کردن کارش او را بارها دور خودش میچرخانند. چنین افرادی از قدرت محدودی که نشستن پشت میز در اختیار آنها قرار داده است برای چزاندن مردم نهایت استفاده را میکنند. اگر این بیشعورهای اداری از کسی خوششان بیاید یا ارباب رجوع شبیه دشمن خونیشان نباشد، کارش را راه میاندازند. اما اگر از مراجعه کننده خوششان نیاید یا او را به یاد کسی که از او نفرت دارند بیندازد، از تمام توان خود برای عقب انداختن کار او بهره میگیرند.
۱۱- بیشعورهای مظلومنما
این دسته از بیشعورها، همیشه در حال ناله و زاری هستند. اما دلیل این رفتارشان، بدبختی یا غرق شدن در مشکلات نیست. آنها یاد گرفتهاند که از این راه میتوانند به تمام خواستههای خود برسند و دیگران را همچون برده به خدمت بگیرند. بیشعورهای مظلومنما از کوچکترین نسبت خود با دیگران برای نهایت سوءاستفاده از آنها استفاده میکنند. اگر هم افراد مقابلشان در برابر این خواستهها و مظلومنماییها اندکی مقاومت از خودشان نشان دهند آنچنان بلوایی به پا میکنند که نگو و نپرس. ابزارهای مورد علاقه آنها برای وارد کردن فشار روانی روی اطرافیانشان، نسبت فرزندی و حق اولاد، بیماریهای کوچک و بزرگ، افسردگی و رنجش خاطر مزمن، غریب بودن و نداشتن دوست و آشنا، نالیدن بیوقفه و آه کشیدن بیامان هستند. آنها از دیگران انتظار دارند که تمام کار و زندگیشان را کنار بگذارند و ۲۴ ساعت شبانه روز از آنها پرستاری کنند. در حالی که نه از نظر روحی و نه از نظر جسمی هیچ نیازی به این کار ندارند. این نوع از افراد، توانایی بسیار زیادی در دیوانه کردن افراد مورد نظرشان دارند و آنها را مثل موم در دستشان نگه میدارند. بیشعورهای مظلومنما، برای دیگران قانون تعیین میکنند و اگر فردی جرات تخطی از این قانون به سرش بزند به شیوه خودشان دمار از روزگارش درمیآورند و او را از کردهاش پیشمان میکنند.
۱۲- بیشعورهای عشق شکایت
دادگاهها سرشار از بیشعورهای گوناگون از هر شکل و رنگی هستند. بیشعورهای عشق شکایت، از هر فرصتی برای شکایت کردن علیه دیگران نهایت استفاده را میبرند. برای آنها مهم نیست که شما واقعا آن کار خلاف قانون را انجام دادهاید یا نه؟ آنها فقط میخواهند شما را به دادگاه بکشانند و با زدن حرفهای قلمبه سلمبه، روی اعصابتان رژه بروند. هر حرفی که به آنها بزنید این جمله را در پاسخ خواهید شنید: «با من بودی؟ میکشونمت به دادگاه!»
وقتی بیشعورها تاجر می شوند
در حالت معمولی – که البته خیلی کم پیدا میشود – فرایند خرید و فروش کالا و خدمات بر مبنای ارائه یک ارزش و دریافت پول اجرا میشود. اما وقتی پای یک بیشعور به این ماجرا باز میشود، تمام معادلهها بر هم میریزد. چون آن بیشعور که حالا قدرت را در دست گرفته و حرف اول را در شرکت یا سازمانش میزند اصلا به این چیزها توجه ندارد. تنها هدف او کلهپا کردن بیشعورهای دیگر و گرفتن جای آنها است. بیشعورهای تاجر، اعتقادی به بهینه کردن محصولات بیخاصیت یا ارزشمندتر کردن خدماتی که ارائه میدهند ندارند. از نظر آنها همین که این محصولات و خدمات وجود دارند از سر مردم هم زیاد است.
آنها اعتقادی به خلاقیت یا رعایت کردن قانون کپی رایت ندارند. به همین دلیل، اسم شرکت، طراحی رو جلد محصولات و حتی شعاری که روی جلد اجناسشان مینویسند را از شرکت دیگر – معمولا شرکتهای خارجی بهتر از خودشان – کپی میکنند. بعد هم خودشان را به آب و آتش میزنند و در برابر اجرایی سازی قانون کپی رایت چه اشکها که نمیریزند و چه خودزنیها که نمیکنند. بیشعورهای تاجر، کارمندانشان را با یک بشکن اخراج میکنند تا پسر عمو، دختر عمه یا فک و فامیل بیشعورتر از خودشان را استخدام کنند. وقتی این بیشعورهای تاجر سر از سازمانهای بزرگ درمیآورند ادعاهایی میکنند که دود از سر آدم بلند میشود. مثلا میگویند قیرپاشی در بیابانهای بکر و جزغاله کردن حیاط وحش آنجا، یکی از راههای حفظ آبهای زیرزمینی است که باعث رشد گیاهان بیشتر در آن بیابان شنی میشود! وقتی هم که کارشناسهای با تجربه که ریههایشان پر از گچ و خاک کلاسهای درس است و دیگر عینک ذرهبینی هم جوابگوی چشمانشان نیست به آنها میگویند که افکارشان اشتباه است، بیشعوری را به حد اعلا میرسانند و زیرآب آن استاد و امثال او را میزنند تا دیگر کسی جرات نکند در مقابل این حجم عظیم از بیشعوری آنها قد علم کند.
چالش قرن! بیشعورهایی که معلم می شوند
معلمی شغلی بسیار ارزشمند است که جامعه را به سمت پیشرفت سوق میدهد. با این وجود در عصری که ما زندگی میکنیم و با وجود تلاشهای بیشتری که برای کسب علم و دانش صورت میگیرد، بچهها بیسوادتر از گذشته شدهاند. دلیل این مشکل، بیشعورهایی هستند که اکنون در جایگاه یک معلم، حکمرانی میکنند. این بیشعورها با پایین کشیدن ارزش معلم و آموزش، بچهها را از مدرسه و دانشگاه فراری میدهند. آنها اسم زورگویی، حماقت و بازیهای غیر قابل تحملی که بر سر بچههای بینوا درمیآورند را شیوه نوین آموزش گذاشتهاند و سوار بر خر مرادشان روی آینده بچهها جولان میدهند. در گذشته، وقتی یک بچه از دوره ابتدایی فارغالتحصیل میشد، دستکم میتوانست بخواند و بنویسد. اما اکنون، بچهای که از دوره اول مدرسهاش فارغالتحصیل میشود نه توانایی خواندن و نوشتن دارد و نه دیگر اعصابی برایش باقی مانده که بخواهد اینها را در ادامه دوران تحصیلش بیاموزد. بیشعورهای معلمنما، جای معلمهای باشعور را گرفتهاند. آنها حتی در سازمان آموزش و پرورش هم رخنه کردهاند و کتابهای آموزشی بیسروته را برای تدریس تنظیم میکنند.
رسانه و بیشعورهای ماندگار
رسانهها میتوانند به طور مستقیم در ذهن مردم نفوذ کنند. متاسفانه این قدرت بزرگ به دست بیشعورها افتاده است. آنها راست را دروغ جلوه میدهند، سفید را سیاه معرفی میکنند و یک محصول بیکیفیت را به عنوان داروی شفابخش قرن به خوردتان میدهند. البته آنها بیطرف هستند. یعنی به هنگام مناظرههای سیاسی، طرف هیچ حزب و نهادی را نمیگیرند – چون قبلا طرف یک نفر را گرفتهاند – به هنگام مناسبات ملی سر از پا نمیشناسند – چون این مناسبت به نفع یک حزب خاص است – و در کل همه تلاششان را برای نشان دادن راه راست به مردم میکنند, چون راه راست مدنظرشان از کوچه آنها میگذرد. آنها به خودشان جایزه میدهند، از بیشعورهای اعظم قدردانی میکنند و خودشان را افرادی ماندگار و معروف در نظر میگیرند. در حالی که عصاره تمام کارهایشان تنها یک چیز است؛ منحرف کردن ذهن مردم و فروختن چیزهایی که ارزش یک ثانیه فکر کردن را هم ندارند.
چگونه بیشعوری خودمان را درمان کنیم؟
مهمترین و بزرگترین قدمی که باید برای درمان بیشعوری خودمان برداریم این است که بپذیریم بیشعور هستیم. تا زمانی که فکر کنیم «بیشعوری» نوعی توهین است نه بیماری، نمیتوانیم راهی برای درمان خودمان بیابیم. معمولا افرادی که در شمار بیشعورهای بزرگ طبقهبندی میشوند تحصیلات عالی دارند و از همین موضوع به عنوان راهی برای نشان دادن باشعور بودن خودشان استفاده میکند. آنها سواد را به شعور گره میزنند و تحصیلاتشان را به عنوان یک بیمه جلوگیری کننده از بیشعوری در نظر میگیرند. سواد و شعور هیچ ارتباطی به هم ندارند. وقتی کسی از این مرحله عبور کند و بپذیرد که در حق خودش و اطرافیانش بیشعوری را به حد اعلا رسانده است، وارد فاز بعدی درمانش یعنی ابراز ندامت میشود. در واقع، فردی که به خودش آمده است تعجب میکند که چطور این حجم عظیم از اشتباهات را به تنهایی مرتکب شده است. او میفهمد که خودش، کارش، عشقش، خانوادهاش، شان اجتماعیاش و حتی تعریفی که از خودش دارد را نابود کرده است. بیشعور تحت درمانی که به این مرحله میرسد، اولین گامهای بازگشت به ویژگیهای انسانی را برمیدارد. او احساس میکند که میتواند از دیدن خوشحالی دیگران شاد شود، بدون چشمداشت یا حساب و کتاب به دیگران کمک کند و بپذیرد که فکر دیگران هم ارزشمند و قابل احترام است. این گام نهایی باید همیشه فعال باقی بماند. فردی که قبلا بیشعور بوده است باید دو یا چند برابر بیشتر از دیگران برای حفظ شعورش تلاش کند.
سخن اصلی «خاویر کرمنت» در کتاب «بیشعوری»
نویسنده کتاب که بعد از یک هیاهو و شکست در کار و زندگیاش به دنبال ریشه اصلی ماجرا میگشت، دریافت که تمام این دردسرها به دلیل اعتیاد به بیشعوری رخ دادهاند. او خودش را یک بیشعور سابق معرفی میکند و به تمام کسانی که کتابش را میخوانند پیشنهاد میدهد که یکبار، بدون تعصب یا خشم به آن موضوع فکر کنند. خاویر کرمنت، شغلش را به عنوان یک پزشک متخصص رها کرد، روانشناسی خواند و اکنون به عنوان مشاور، در حال درمان بیشعورهایی است که به او مراجعه میکنند.
دیدگاهتان را بنویسید