خلاصه کتاب (فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده)
دوست دارید بدانید راز واقعی موفق شدن چیست؟ من سالهای طولانی از عمرم را به مطالعه و جستجو درباره پارامترهایی سپری کردم که زمینه موفقیت و شکست انسانها را ایجاد میکنند و بخشی از انها را در کتاب «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» به نگارش درآوردم؛ اما در نهایت به نتیجه بسیار سادهای رسیدم. موفقیت شما در همین لحظهای که این واژهها را میخوانید و اقدامی که بعد از آن انجام میدهید نهفته است. در واقع، موفقیت شما نه به فکرهایی که میکنید بلکه به کارهایی که انجام میدهید بستگی پیدا میکند. اگر همیشه در حال حسرت خوردن نسبت به گذشته و ناامیدی نسبت به آینده خود هستید و با واژههایی مانند: «ای کاش» و «دلم میخواهد» سر و کله میزنید، طعم موفقیت را در زندگیتان نخواهید چشید. چون پیروزی واقعی شما در عملی که بر اساس خواستههایتان انجام میدهید زنده است.
اجازه بدهید مثال سادهای برایتان بزنم. وقتی تشنه هستید چه کار میکنید؟ آیا روی مبل لَم میدهید، به یک لیوان آب گوارا فکر میکنید و با خودتان میگویید: «ای کاش میتوانستم یک لیوان آب بخورم» نه. شما خیلی ساده و گاهی حتی بدون اینکه فکر کنید از جایتان بلند میشوید، یخچال را باز میکنید و برای خودتان یک لیوان آب خنک میریزید. برای موفق شدن، فقط کافی است کاری که برای رفع تشنگیتان میکنید را با اهدافتان انجام دهید.
شادی، هدف مشترک تمام انسانها است
شادی، هدف اصلی تمام فعالیتهای شما در زندگی است. تعداد روزهای واقعی عمرتان و زمانیهایی که واقعا زندگی کردهاید هم از میان روزهایی که واقعا شاد بودید محاسبه میشوند. البته نباید شادی را با سرخوشی اشتباه بگیرید. انسانها زمانی واقعا احساس شادی میکنند که بدانند از نظر ذهنی، مالی، جسمی و روابطی که با دیگر انسانها دارند در مسیر رشد قرار گرفتهاند. درجا زدن در زندگی، قاتل شادمانی است. وقتی بدانید که هر روز در حال حرکت به سمت هدفی ارزشمند هستید حتی اگر سرعتتان کم باشد باز هم در قلبتان احساس فوقالعادهای نسبت به خودتان پیدا خواهید کرد.
عادت های خود را زیر سوال ببرید
عادتها ترسناک هستند. چون بیشتر وقتها بدون آنکه متوجه باشیم جای خود را در میان رفتارهای ناخودآگاه ما باز میکنند. از طرفی، عادتهای ما، چه مثبت و چه منفی، بسیار هم قدرتمند هستند. اگر میخواهید برای شکستهای زندگیتان انگشت اتهام خود را به طرف چیزی نشانه بروید، عادتها گزینه بسیار خوبی به شمار میروند. متاسفانه، بیشتر عادتهایی که مانع رشد و پیشرفت شما میشوند از نظرتان پنهان هستند. برای اینکه بتوانید آنها را با عادتهایی مثبت و مفید جایگزین کنید باید چند روزی خودتان را زیر نظر بگیرید و واکنش خودکار خود به ماجراهای گوناگون را مورد بازبینی قرار دهید. مثلا باید بفهمید که وقتی پای یادگیری یک موضوع جدید پیش میآید چه واکنشی از خودتان نشان میدهید؟ آیا با آغوش باز آن را میپذیرید یا به دنبال بهانههایی برای رد کردن آن میگردید؟ اگر آن را بپذیرید یعنی عادت «رویارویی با چیزهای تازه» از قبل در وجود شما نهادینه شده است.
اگر هم آن را نپذیرید یا به خاطر قرار گرفتن در آن شرایط دچار استرس شوید، یعنی شما عادت کردهاید که تواناییهای خودتان را دستکم بگیرید. شاید این موضوع ریشه در کودکیتان داشته باشد و شاید در دوران مدرسه به این نتیجه رسیدهاید که هرگز نمیتوانید چیزی را یاد بگیرید. در حقیقت، انسانهای موفق زیادی هستند که با وجود این تجربههای تلخ، اکنون مدیریت مجموعههای بزرگی را در دست دارند و بسیاری از افراد متخصص زیر نظر آنها مشغول به کار هستند. یادتان باشد، شما همیشه میتوانید چیزهای تازه را یاد بگیرید، چالشهای به ظاهر بزرگ را از سر بگذرانید و مسیر خود به سمت اهدافتان را هموار کنید. در این میان به تنها چیزی که نیاز دارید داشتن چند عادت خوب یا نداشتن چندین عادت بد است.
شما تنها هستید،هیچکس برای نجات شما نمی آید
جملهای که خواندید، تلخترین حقیقت زندگی است. این حقیقت، مثل یک سیلی آبدار زیر گوش کسانی میخورد که همیشه منتظرند تا کسی آنها را از مخمصههای زندگی، مشکلات مالی و عاطفیشان نجات دهد. شما پیشرفت نمیکنید، از دست مشکلات مالیتان خلاص نمیشوید و دیگران به راحتی شما را کنار میگذارند چون به جای آنکه وقت گرانبهای خود را صرف نجات دادن خودتان بکنید، آن را با نشستن به انتظار دیگران هدر میدهید. هر چقدر هم که خانواده یا دوستانتان شما را دوست داشته باشند، باز هم نمیتوانید همیشه روی کمک آنها حساب باز کنید. هیچکس نمیخواهد یا نمیتواند تا آخر عمر، مسئولیت زندگی شما را بر عهده بگیرد.
از آن گذشته، تنها زمانی در نظر مردم فردی ارزشمند جلوه میکنید که به جای تکیه بر دیگران و تحمیل کردن خودتان به آنها مثل یک درخت تنومند به ریشههایتان تکیه کنید و مسئولیت خودتان را برعهده بگیرید. به عنوان یک انسان، نباید خودتان را تا حدی پایین بیاورید که دیگران بخواهند به شما ترحم کرده یا بدتر، شما را از سرشان باز کنند.
وقتی این موضوع را درک کنید، مسیر موفقیتتان را پیدا خواهید کرد. من تاکنون در زندگی خود، مرد یا زن موفقی را ندیدهام که بدون پذیرفتن کامل کارها و ماجراهای زندگیاش قدم از قدم برداشته باشد. بدون تردید، ما قادر به پیشبینی آینده نیستیم. همین موضوع، اهمیت مسئولیتپذیری را برای ما دوچندان میکند. چون نتیجه تصمیم یا رفتار ما هر چه که باشد، به علت اقدام و تفکر ما شکل گرفته است. اگر تصمیم اشتباهی بگیریم، شکست بخوریم و به جای فرار کردن، مسئولیت اشتباهمان را بپذیریم، یاد میگیریم که دفعه بعدی هوشیارتر، هوشمندانهتر و با تحلیل و بررسی بیشتری دست به کار شویم.
این نکتهای است که تفاوت میان برندهها و بازندههای دنیا را مشخص میکند و به خاطر اهمیت بالایش آن را در کتاب «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» قرار دادم. برندهها همیشه در حال یادگیری هستند. آنها این دانش را یا از لابهلای صفحههای کتاب و سخنان افراد موفق میآموزند یا آن را در اثر پذیرفتن مسئولیت اشتباههایشان با تمام وجودشان یاد میگیرند. اما بازندهها نه لای هیچ کتاب خوبی را باز میکنند، نه پای سخن افراد موفق مینشینند و نه زیر بار مسئولیت کارهایشان میروند.
تغییر الگوهای ذهنی،معنی شکست را در ذهنتان تغییر دهید
ترسهایی که در دل و ذهنتان خانه کردهاند، بزرگترین دشمن درونی شما هستند. بیشتر مردم از شکست میترسند. آنها در ذهن خود از شکست خوردن غولی بیشاخ و دم را به تصویر کشیدهاند که خیلی بی سروصدا در کمین پیروزیهایشان نشسته است تا آنها را بدزدد. لحظهای با خودتان فکر کنید؛ اگر از شکست نمیترسیدید، زندگی اکنونتان چه شکل و شمایلی داشت؟ آیا به دنبال انجام کار مورد علاقهتان میرفتید؟ آیا به سبکی که دوست داشتید زندگی میکردید؟ آیا وضعیت مالیتان بسیار بهتر از اکنون بود؟
وقتی از شکست میترسیم به جای اینکه رو به جلو قدم برداریم، فقط در مکانی که هستیم درجا میزنیم. در این صورت، تلاشهای ما برای پیشرفت کردن فقط باعث چالهتر شدن زمین زیر پایمان میشود. شاید برایتان جالب باشد که بدانید، افراد موفق از روش سادهای برای دور زدن ترس خود نسبت به شکست استفاده میکنند. در واقع، آنها اصلا چیزی به عنوان شکست را قبول ندارند. تنها چیزهای واقعی در نظر آنها بازخوردهای خوب یا بازخوردهای بد هستند. واکنش آنها به این دو نوع بازخورد هم بسیار ساده است؛ آنها بازخوردهای خوب را به عنوان نشانهای از نقطههای قوتشان و بازخوردهای منفی را به عنوان یک تجربه در نظر میگیرند. در نتیجه، چیزی برای ناراحتی وجود ندارد. آنها میدانند که هر چقدر بیشتر تجربه کسب کنند، زودتر و بهتر میتوانند به اهداف خود برسند.
نقطه سر خط، هدفتان چه بود؟
فکر میکنید چرا عدهای خستگی سرشان نمیشود؟ چطور آنها میتوانند در عرض یک هفته، کاری که انسانهای دیگر در طول یک ماه انجام میدهند را با موفقیت به انجام برسانند؟ چرا عدهای با مفهوم شکست بیگانه هستند و نام بازخورد را روی آن میگذارند؟ علت تمام اینها داشتن یک هدف واقعی در زندگی است. به همین دلیل آنها به معنی واقعی «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» را در زندگیشان اجرا میکنند. بیشتر مردم، آرزوهای دست نیافتنی خود را با هدف زندگیشان اشتباه گرفتهاند. وقتی در زندگیتان یک هدف واقعی داشته باشید، آتشی از اشتیاق در قلبتان روشن میشود که هیچ آبی قدرت خاموش کردن آن را ندارد. این هدف به شما انگیزه میدهد تا به دنبال راهحلهای تازه بگردید، به ماجرا از شکلی متفاوت نگاه کنید و در میان مشکلات به دنبال بذر فرصتهای پنهان بگردید. هدف زندگی شما باید چند ویژگی داشته باشد:
بزرگ باشد؛ به اندازهای که فکر کردن به آن لرزه بر وجودتان بیندازد.
هیجان انگیز باشد؛ به حدی که با فکر کردن به آن لبخند بزنید و ذوق کنید.
معنای خاصی به زندگیتان ببخشد. به یاد داشته باشید که انسانها وقتی احساس بزرگی و سودمندی میکنند که کارهایشان معنایی به زندگیشان بدهد.
دلیل مشخصی برای انجام آن داشته باشید. باید بدانید که چرا به جای این کار، انتخاب این هدف یا قدم گذاشتن در این مسیر، کار دیگری را انجام نمیدهید.
زمانی مشخصی برای انجام داشته باشد. طبق قانون پارکینسون، کارها به اندازه زمانی که برایشان در نظر گرفتهایم بسط پیدا میکنند. اگر برای هدف خود یک زمان مشخص در نظر نگیرید، آنگاه باید تمام طول عمرتان را برای رسیدن به آن تلاش کنید.
تنبلی ممنوع!پشت گوش اندازی کارها را کنار بگذارید
پشت گوش انداختن کارها یک عادت مخرب است که انسان را از تمام کردن کارها دور میکند. این عادت ناپسند، چندین و چند تاثیر منفی را روی زندگی شما باقی میگذارد. مثلا:
اعتبار شما را به عنوان فردی منظم و متعهد زیر سوال میبرد
سرعت پیشرفت را در زندگیتان کاهش میدهد
انگیزه شما را برای انجام دادن کارها در زمان مشخص خودشان از بین میبرد
اعتماد به نفس تمام کردن کارها را در شما کمرنگ میکند
میزان درآمدتان را کاهش میدهد
شما را از یادگیری چیزهای تازه فراری میدهد
اهدافتان را کمارزش و کماهمیت جلوه میدهد
شما را به فردی تنبل و از زیر کار در رو تبدیل میکند
نمیتوان به یک باره از دست این عادت نابوده کننده، رهایی پیدا کرد. شما باید قدمبهقدم و با مجبور کردن خودتان به تمام کردن کارهای کوچک، این عادت را در وجودتان اصلاح کنید. وقتی بتوانید بر این عادت چیره شوید، هرگز بیکار، فقیر یا درمانده نخواهید شد. چون وقتی در میان مردم یا کسانی که در زمینه کاریتان فعال هستند به عنوان فردی قابل اعتماد که کارها را تا انتها به سرانجام میرساند، مشهور شوید، حق انتخاب بهترین موقعیتهای کاری را به دست خواهید آورید. میبینید؟ همه کلیدها در وجود خودتان قرار دارند.
تا وقتی زنده هستید، یادگیری را متوقف نکنید
شاید از خودتان بپرسید: «چرا یاد گرفتن اینقدر مهم است؟» در پاسخ باید بگویم: «چون مثل یک چوب جادو، ترسهایتان را از بین میبرد.» بیایید تصور کنیم که شما چیزی از دانش طراحی پُلها نمیدانید. اگر اکنون به شما بگویم که به عنوان طراح اصلی یک پُل در فلان کشور دور انتخاب شدهاید چه حسی به شما دست میدهد؟ ساده است. میترسید. چون هیچ دانشی در این زمینه ندارید. بیشتر ترسهای زندگی همینطور هستند. در واقع، حجم چیزهایی که نمیدانید، وجودتان را سرشار از ترس میکند.
وقتی در زمینه کاریتان یا زمینهای که به آن علاقه دارید مدام در حال یادگیری و عمیقتر کردن مهارت خود هستید، نه تنها فرسنگها از رقبایتان پیشی میگیرید بلکه وجودتان سرشار از اعتماد به نفس میشود. در این حالت، به جای فرار از موقعیتها یا پیشنهادهای جدید، آنها را با قدرت به چالش میکشید. یادتان باشد، موفقیت، هدف زندگی نیست، بلکه پیوسته رشد کردن، بهتر شدن و رو به جلو قدم برداشتن، هدف اصلی زندگی همه انسانها است. پس به فردی تشنه یادگیری تبدیل شوید، شعار «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» را در زندگیتان به نمایش در بیاورید و تاثیر این تغییر بزرگ را به تماشا بنشینید.
پیوسته قدم بردارید
انسانها در مواجه با هدفی که برای زندگیشان در نظر گرفتهاند، سه نوع واکنش را از خود نشان میدهند:
۱- آن را پشت گوش میاندازند
در نتیجه، هدف آنها به حسرت زندگیشان و حتی گاهی باری روی شانههایشان تغییر ماهیت میدهد.
۲- دست به کار میشوند و قدم اول را برمیدارند
آنها شروع خوبی دارند. ذوق، انگیزه و حتی تیم خلاقی را نزدیک خودشان نگه میدارند. اما کارشان را به انتها نمیرسانند و پیش از ملاقات با موفقیت، آن را رها میکنند.
۳- پیوستگی در قدمهای خود را حفظ میکنند و تا انتها پیش میروند
چنین افرادی همان انسانهای موفقی هستند که من سالهای سال روی شیوه زندگی و نگرش آنها مطالعه کردم.
داشتن هدف و برداشتن اولین قدم به سمت آن تنها یک طرف ماجرا است. بخش اصلی و داستان واقعی این است که شما راهی برای پیوسته قدم برداشتن به سمت اهدافتان پیدا کنید. دقت کنید. سخن من در مورد سرعت حرکت شما به سمت اهدافتان نیست. من در مورد پیوستگی قدمهایتان و متوقف نشدن صحبت میکنم. معمولا کسانی که در دسته دوم قرار دارند و کارشان را نیمهکاره رها میکنند، عاشق سرعت هستند. آنها میخواهند زودتر و بدون هیچ مشکلی به هدفشان برسند. در نتیجه، حتی برای پرسیدن مسیر درست هم پایشان را روی ترمز نمیگذارند و مستقیم به سمت درههای عمیق حرکت میکنند. غافل از آنکه در بیشتر موارد برای یافتن مسیر درست، یادگرفتن مهارتهای جدیدی که در طول مسیر جان شما و هدفتان را نجات میدهند و برای شارژ کردن جسم و روحتان باید سرعتتان را کم کرده و توقف کنید. اما حتی این توقف هم بخشی از پیوستگی در قدمها به شمار میرود.
هرگز کنار نکشید
تسلیم شدن و رها کردن، سادهترین اما دردناکترین کار روی زمین است. تسلیم شدن ساده است، چون همیشه خراب کردن راحتتر از آباد کردن است. خیلی راحت میتوان بیخیال حضور در موقعیتهای تازه، آشنایی با آدمهای جدید یا امتحان کردن روشهای ناشناخته شد. اما همه نمیتوانند با عوارض جانبی تسلیم شدن یعنی درد، حسرت و سرزنشهایی که به طور ناخودآگاه ذهنشان را دربرمیگیرد کنار بیایند. شاید بهتر باشد جمله اولم را اصلاح کنم. ادامه دادن و تسلیم نشدن بسیار راحتتر از تسلیم شدن است. در واقع، تسلیم شدن مانند یک قاتل زنجیرهای است که چهرهای مهربان و دلسوز به خود میگیرد تا ما را گول بزند. او زیر گوشمان زمزمه میکند: «چرا باید زیر این فشار سنگین خُرد شوی؟ چرا تو باید مسئولیت کارها را بر عهده بگیری؟ چرا باید این کار را ادامه دهی؟ رهایش کن و به زندگی ساده و آرام خودت بازگرد.» در حالی که حرفهای او فقط دلخوشکُنکی پوچ است که ما را از اهداف و آرزوهایمان دور میکند.
در نقطه مقابل، مقاومت کردن مانند شخصی است که در ظاهر، چهرهای خشن دارد. او ما را مجبور به انجام کارهای سخت، روبهرو شدن با ترسها، بیشتر تلاش کردن و متوقف نشدن میکند. اما در درون، قلبی بسیار مهربان دارد. در واقع، مقاومت کردن، فرشته نگهبان اهداف و آرزوهایمان است. پس، چهار دُنگ حواستان را جمع کنید و گول چهره مهربان تسلیم شدن را نخورید. ادامه دهید و باز هم ادامه دهید تا زمانی که با هدف خود چشم در چشم شوید و او را محکم در آغوش بگیرید.
سخن اصلی نویسنده در کتاب «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده»
«برایان تریسی» در کتاب «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» به دنبال این بود که انسانهای گم شده در ترسها، سردرگمیها و حسرتها را به مسیر هدفمندی و حرکت بکشاند. او معتقد است وقتی کسی در زندگی خود یک هدف مهم و اصلی داشته باشد، در جهت رسیدن به هدفش گام بردارد و با برنامهریزی و استقامت، پیوستگی را در حرکتش حفظ کند میتواند همچون میلیونها زن و مرد موفق در سرتاسر جهان، قلههای موفقیت را یکی پس از دیگری فتح کند.
دیدگاهتان را بنویسید