خلاصه کتاب سرسختی در زمین پول آفرینی
میدانید که پول آفرینی بیشتر از آنکه یک موهبت باشد یک مهارت است که میتوان آن را آموخت. خوشبختانه افراد موفق زیادی در طول دهههای گذشته دست به قلم شدهاند و نکتههای نابی را در مورد ثروتمند شدن در اختیار مردم عادی قرار دادهاند.
در این مقاله به سراغ کتاب «سرسختی در زمین پول آفرینی» از «آنتونی رابینز» میرویم و پای صحبتهای این مربی جهانی مینشینیم. اگر میخواهید عصارهای از رازهای موفقیت سرمایه گذاران بزرگ را بخوانید حتما تا پایان این مقاله با ما همراه باشید.
در دوران بد اقتصادی هم می توان به ثروت رسید
پس از فاجعه فروپاشی اقتصاد جهان در سال ۲۰۰۸، زندگی عده بسیاری از مردم، شکل قدیمی خود را از دست داد. بسیاری از کسانی که برای خودشان ثروتی اندک جمع کرده بودند به یکباره آواره خیابانها شدند.
حتی بسیاری از افراد ثروتمند نیز بخش زیادی از داراییهای خود را برای همیشه از کف دادند. سالها از این ماجرا گذشت.
کمکم مردم و اقتصاد یاد گرفتند که با وضع جدید کنار بیایند و دوباره تلاش خود را برای پول آفرینی از سر بگیرند. اما چه تضمینی وجود دارد که این ماجرا دوباره تکرار نشود؟
این ترس پنهان من را بر آن داشت تا به سراغ بهترین و ثروتمندترین تاجران آمریکایی بروم و این پرسش را از آنها جویا شوم. در پایان به یک نتیجه جالب رسیدم که آن را با شما به اشتراک میگذارم. آن نتیجه این است: «تلاش برای پیشبینی آینده اقتصاد، کار بیهودهای است. به جای آن تمرکزتان را روی انجام کاری بگذارید که توانایی مدیریت و کنترل آن را دارید.»
این توصیه با وجود ظاهر سادهاش در عمل بسیار سخت است. چون بیشتر ما به هنگام بروز شرایط نابهسامان، به هر دری میزنیم تا شرایط را به حالت طبیعی باز گردانیم.
چیزی مثل اقتصاد جهانی، بسیار بزرگتر از آن است که ما به تنهایی بتوانیم آن را مهار کنیم. اما زندگیمان و کارهایی که در آن مهارت داریم به راحتی قابل کنترل هستند.
قانون طلایی پول آفرینی (تشخیص زمان درست)
بسیاری بر این باور هستند که سخت کوشی همیشه پاداش مناسب را برای انسان به ارمغان میآورد. به من بگویید، وقتی یک کشاورز در سیاه زمستان با بیل و چنگک سراغ زمین کشاورزی خود میرود، میتواند انتظار داشته باشد که از دل آن همه سرما فقط به دلیل سخت کوشی او، خوشههای گندم رشد کنند؟ خیر چنین اتفاقی نمیافتد و هیچ کشاورز عاقلی هم چنینی کاری را نمیکند.
سختکوشی زمانی به پاداش منتهی میشود که کار درست را در زمان درست و به شیوهای درست به سرانجام برسانیم. در غیر این صورت، تنها خودمان را آزار دادهایم و منابعمان را نابود کردهایم.
چیزی که در این میان به کمک ما میشتابد، توانای تشخیص و درک الگوها است. بیایید دوباره به مثال کشاورزمان بازگردیم. کشاورز با دنبال کردن فصلها بهترین زمان برای کاشت بهترین بذر را در زمینی که از قبل آن را با کود آماده کرده تشخیص میدهد. ما نیز باید برای قدم برداشتن در سرزمین پول آفرینی از چنین روشی پیروی کنیم.
باید دست به کار شویم و الگوهایی که ما را به ثروت میرسانند کشف کنیم. بازار سرمایه را در نظر بگیرید.
وقتی شما بتوانید با کمک آموزش درست، راهی برای تشخیص الگوهای مالی پیدا کنید، میتوانید بهترین فرصتها برای سرمایه گذاری را از آن خود کرده و از این راه به سود برسید.
این در حالی است که یک فرد مبتدی یا بدتر از آن، کسی که هیچ اعتقادی به یادگیری و آموزش مالی ندارد، سعی میکند با آزمون و خطا یا دنبالهروی کور کورانه از حرکتهای مالی دیگران به پاداش برسد. چنین چیزی دور از ذهن است.
چرا در آمد زیاد، تضمینی برای ثروتمند شدن نیست؟
برخی از مردم خودشان را به آب و آتش میزنند تا با کار کردن در چند بخش مختلف، میزان درآمد ماهانه خود را افزایش دهند. چون فکر میکنند افزایش درآمد، تنها راه برای رسیدن به رهایی مالی است. البته این موضوع درست است.
وقتی شما دریچههای درآمدی متفاوتی داشته باشید میتوانید با فراغت بال بیشتری زندگی کنید. مشکل اینجا است که مدیریت کردن آن درآمدهای افزوده شده بسیار مهم و برای کسانی که به دنبال آموزش مالی نیستند، گاهی بسیار سخت خواهد بود.
حتما شما هم افرادی را دیدهاید یا دربارهشان شنیدهاید که درآمدهای هنگفتی از کارشان به دست میآوردند، اما در نهایت به عنوان یک بدهکار یا فردی فقیر از دنیا رفتند.
چه اشکالی در این میان وجود دارد که اجازه نمیدهد درآمد زیاد به ثروت منتهی شود؟
مشکل اصلی، فراموش کردن چند نکته است:
باید همیشه و به طور ثابت بخشی از درآمدتان را پس انداز کنید. خیلیها هنوز این کار را شروع نکردهاند. یکی از بهانههایشان هم این است که پولشان آنقدر زیاد نیست که بخواهند بخشی از آن را پسانداز کنند.
من به شما میگویم، با هر اندازه که توان دارید شروع کنید. مهم نیست چقدر؛ یک دلار، ۱۰ دلار، ۳۰ دلار یا حتی ۳۰۰ دلار. مهم این است که شما در یک بازه چند ساله، حتما مبلغی را کنار بگذارید و به آن دستبرد نزنید.
آموزش ببینید. یادتان باشد، هر مبلغی که برای آموزش خودتان هزینه میکنید بعدها همراه با سودهای فراوانی به زندگیتان باز میگردد. بنابراین، نباید اجازه بدهید که ذهنتان به یک برکه راکد تبدیل شود. یاد بگیرید و با آموزش دیدن به خودتان اجازه بدهید تا به جریان رودهای پر خروش پول آفرینی بپیوندید.
سرمایه گذاری کنید. فقط پس انداز کردن کافی نیست. شما باید سرمایه خودتان را از تورم نجات دهید و آن را به کارمند تمام وقت خودتان برای پول آفرینی تبدیل کنید. در این مورد نیز بهترین کار، یادگیری و آموزش دیدن است.
دوباره و دوباره در مورد سرمایه گذاری در صندوق های سرمایه گذاری مشترک فکر کنید
کمی قبل به شما گفتم که یکی از راههای پول آفرینی، سرمایه گذاری است. از آنجا که بازار سهام یکی از بهترین مکانها برای سرمایه گذاری به شمار میرود، عده زیادی همراه با پساندازهایشان به سراغ سهمهای مختلف میروند و آنها را میخرند؛ اما در پایان به جای اینکه سود کنند و اندوختهشان افزایش پیدا کند، دچار ضرر میشوند و حتی شاید تمام پسانداز ارزشمندشان را از کف بدهند. چرا چنین ماجرایی رخ میدهد؟
باز هم میتوانم مقداری از این ماجرا را بر گردن ناآگاهی و نداشتن اطلاعات کافی بیندازم. بیشتر مردمی که در آمریکا زندگی میکنند تصور اشتباهی از سرمایه گذاری در وال استریت دارند.
آنها فکر میکنند تمام شرکتهای سرمایه گذاری و صندوقهای سرمایه گذاری مشترک با هدف خدمت به آنها و پر کردن جیبشان راهاندازی شدهاند. این در حالی است که هدف اول و آخر و اصلی تمام این شرکتها و صندوقها پر کردن جیب خودشان است.
کسی که باید تمام هزینهها را بپردازد، ریسک ۱۰۰ درصدی را تحمل کند و ۱۰۰ درصد سرمایه لازم را تامین سازد شما هستید. در حقیقت، تنها کاری که مدیران شرکتها و صندوقهای سرمایه گذاری انجام میدهند گرفتن سود و هزینههای هنگفتشان است.
شاید در نهایت به شما لطف کنند و زیر ۴۰ درصد از سودی که به دست سرمایه شما ایجاد شده است را در اختیارتان بگذارند. آنها مالک بی چون و چرا و قانونی ۶۰ درصد از سود شما خواهند بود!
به همین دلیل است که تعداد صندوقهای سرمایه گذاری مشترک از تعداد شرکتهایی که وارد بازار بورس شدهاند پیشی گرفته است! چون سود واقعی آنجا است.
صندوق های سرمایه گذاری مشترک یا غیر مشترک؟
وقتی نظر «دیوید سوئنسن» مدیر سرمایه گذاری دانشگاه «ییل» را در این مورد جویا شدم او به من گفت: «بهتر است به جای دادن پول به مدیران صندوقهای سرمایه گذاری مشترک و سهیم شدن در بخش اندکی از سودتان، پول خود را در صندوقهای سرمایه گذاری غیر مشترک سرمایه گذاری کنید و سود واقعی خودتان را بگیرید.»
نباید فکر کنید که مدیر یک صندوق سرمایه گذاری علم غیب دارد و میتواند بسیار بهتر از شما آینده بازار سرمایه را پیشبینی کند. یادتان باشد کُمیت تمام انسانها در پیش بینی کردن به طور اساسی لنگ میزند.
گذشته از این، گاهی دانستههایشان آنها را مغرور میکند و با سرمایه شما دست به سرمایه گذاریهای بسیار خطرناک میزنند! در نهایت هم خیالشان تخت است که اگر اشتباهی رخ بدهد، آنها سود عملکرد اشتباه و زیانی که خودشان باعث و بانیاش بودند را از شما میگیرند!
معمولا کسانی که سرمایه خوبی برای خودشان دست و پا میکنند سرشان شلوغتر از این حرفها است که هر روز زمان قابل توجهی را برای مدیریت سرمایهشان کنار بگذارند.
به همین دلیل به سراغ شرکتهای مالی میروند و یک مشاور مالی را برای سر و سامان دادن به امور مالیشان استخدام میکنند. در ابتدای این مسیر، تقریبا همه چیز خوب بود و مردم روز به روز بیشتر به سمت استخدام آن مشاورها پیش میرفتند؛ اما رفتهرفته، ورق برگشت و اعتماد مردم به این مشاوران مالی کاهش پیدا کرد.
در واقع، مشخص شد که این مشاوران به جای آنکه برای سرمایه مردم دل بسوزانند، در جهت منافع شرکتشان و سودآوری آن قدم بر میداشتند.
به دنبال این ماجرا، پیشنهادهایی که به سرمایه داران میکردند نه تنها آنها را به سمت پول آفرینی هدایت نمیکرد، بلکه حتی به شکلی برنامه ریزی شده در جهت منافع شرکت و ضرر سرمایه داران قدم بر میداشت.
ذهنیت اشتباه درباره مشاوران مالی
این به معنای واقعی یک فاجعه و کلاهبرداری بود و البته هنوز هم هست. در حقیقت، این مشاوران مالی، سلسله مراتبی دارند که مشتریانشان چیزی از آن نمیدانند. اولین اولویت برای آنها شرکتشان، سپس خودشان و اگر در انتها چیزی باقی ماند برای سرمایه گذار است.
چیزی که باعث شد مردم به سمت استخدام مشاوران مالی سوق داده شوند، نوعی اشتباه در درک حیطه کاری این مشاوران بود.
برای مردم و کسانی که سرمایهای برای خودشان دست و پا کردهاند، سِمَت مشاور مالی، فردی دلسوز و دانا است که به آنها کمک میکند بهترین تصمیم را برای سرنوشت سرمایههای خودشان بگیرند.
این در حالی است که مشاوران مالی در معنای اصلی خود، چیزی جز نماینده یک شرکت سرمایه گذاری نیستند. آنها نه برای مردم بلکه برای خوشایند شرکتشان موقعیتهای مالی متفاوت را پیشنهاد میدهند.
این سوءتفاهم بزرگ باعث شد تا عده بسیار زیادی از مردم به پلی برای ترقی این شرکتهای سرمایه گذاری و علتی برای از دست دادن سرمایه خودشان تبدیل شوند.
با توجه به این موارد و حقیقتهای تلخ به شما دو توصیه میکنم:
اگر میتوانید زمانی را به سر و سامان دادن امور مالیاتی خودتان اختصاص بدهید و با آموزش امور مالی، بدون اینکه به کسی باج بدهید یا ناآگاهانه از سرمایه خود برای پر کردن جیب شرکتهای سرمایه گذاری استفاده کنید، مسئولیت کامل صفر تا ۱۰۰ سود و زیان خودتان را در مسیر پول آفرینی بر عهده بگیرید. در این روش، حداقل خیالتان راحت است که خودتان به خودتان دروغ نمیگویید!
اگر واقعا زمان کافی برای انجام این کارها را ندارید میتوانید به دنبال یک مشاور مالی مستقل بگردید تا در عوض مشاورههایی که به شما میدهد درصدی از سود سرمایه گذاری یا به طور ثابت، حقوقی را دریافت کند. البته باید به شما هشدار دهم که پیدا کردن چنین افرادی واقعا سخت است. ناگفته نماند که برخی از مشاوران شرکتی، خودشان را در قالب مشاوران مستقل جا میزنند و در نهایت، پیشنهادهای سرمایه گذاری شرکتشان را به شما قالب میکنند. پس شش دانگ حواستان را جمع کنید.
به دنبال پیدا کردن یک مسیر تعریف شده برای پول آفرینی نباشید
من بیش از چهار دهه از عمرم را صرف تحقیق و بررسی علت موفقیت افراد بزرگ کردهام. در ابتدا فکر میکردم که موفقیت، یک فرمول جهانی و ثابت دارد که وقتی کسی آن را به دست میآورد میتواند بی چون و چرا به پیروزی برسد؛ اما وقتی تحقیق روی زندگی افراد معروف و موفق واقعی را آغاز کردم در نهایت حیرت دیدم که هر کدام از آنها روش ویژهای برای موفقیت دارند.
برخی به دنبال سرمایه گذاریهای بلند مدت بودند، برخی به تولید علاقه داشتند، برخی فعالیت در بازارهای جهانی را میپسندیدند و … .
این ماجرا به من ثابت کرد که یک راه تکراری برای موفقیت وجود ندارد و این یعنی هر کدام از ما میتوانیم به تنهایی، موفقیت ویژه خودمان را به جهان معرفی کنیم. این واقعا شگفتانگیز است.
البته با وجود تفاوتهایی که افراد موفق در مسیر رسیدن به موفقیت دارند، اما در لایههای زیرین عملکردشان به چهار اصل مشترک پایبند بودند که آنها را برایتان توضیح خواهم داد.
اصل شماره یک: به هنگام سرمایه گذاری به جای چشم دوختن به سود به دنبال حفظ سرمایهتان باشید
در نگاه نخست، این اصل، کمی غیر عادی به نظر میرسد. چون معمولا هدف اصلی از سرمایه گذاری، افزایش سرمایه، به دست آوردن سود و پول آفرینی است؛ اما در حقیقت، وقتی شما سرمایه خود را در اثر یک تصمیم اشتباه سرمایه گذاری از دست میدهید، باید برای بازگشتن به نقطه اولتان تلاشی دوچندان داشته باشید. چون باید سودی که در این مدت میتوانست به سرمایهتان تعلق بگیرد را هم جبران کنید.
اصل شماره دو: سود ۱۰۰ درصدی وجود خارجی ندارد. سود و زیان در کنار هم زندگی میکنند
بسیاری از سرمایه گذارهای کوچک به دنبال این هستند که با سرمایه گذاری کردن روی سهمهایی که ریسک بالایی دارند به سود بالایی هم دست پیدا کنند یا اینکه بدون هیچ گونه ریسکی به سود برسند.
این در حالی است که سرمایه گذاران بزرگ، به دنبال فرصتهای سرمایه گذاری میگردند که در آنها میزان سود بسیار بیشتر از ضرر باشد.
به زبان ساده، آنها وجود ضرر را از ذهنشان پاک نمیکنند اما میخواهند میزان سودشان از ضررشان پیشی بگیرد. این ماجرا به شما کمک میکند تا همچنان از اصل سرمایهتان محافظت کنید.
یکی از راههای ساده برای انجام این کار، پیروی کردن از قانون ۵ به ۱ است. بر اساس این قانون، شما زمانی اجازه سرمایه گذاری دارید که مطمئن باشید به ازای هر یک دلاری که وسط میگذارید، ۵ دلار به دست میآورید.
اصل شماره سه: به سودتان تنها پس از کسر مالیات نگاه کنید و از خودتان بپرسید: «آیا هنوز هم سود کردهام؟»
یکی دیگر از خنجرهایی که شرکتهای سرمایه گذاری از پشت به سرمایه گذاران نابلد میزنند اعلام کردن سود آنها قبل از برداشت مالیات و هزینههایشان است.
در واقع آنها به شما یک کیک بزرگ را نشان میدهند و شما را صاحب آن میخوانند اما چیزی که در انتها از آن کیک نصیبتان میشود تنها یک برش بسیار باریک است.
چیزی که شما را از این ماجرا نجات میدهد سر درآوردن از قوانین مالیاتی است. باید بدانید که چه راههای قانونی و اخلاقی برای کاهش مالیاتها وجود دارند و از تکتک آنها به نفع خودتان استفاده کنید.
اصل شماره چهار: به دنبال تنوع بخشیدن در سرمایه گذاریهایتان باشید
هرگز به دنبال این نباشید که تمام سرمایه خود را روی یکی از دستههای املاک، فلزات گرانبها، سهام یا ارزها سرمایه گذاری کنید. بلکه باید آن را در تمام این بخشها یا دستکم بیشتر آنها پخش کنید.
این راه به شما کمک میکند تا در صورت ضرر از یک دسته، سود دسته دیگر به کمکتان بشتابد. گاهی این موضوع در مورد سهام نادیده گرفته میشود؛ مثلا یک سهامدار، تمام سرمایه خود را روی یک سهم خاص سرمایه گذاری میکند و با این کار، سرنوشت خودش و داراییاش را به خطر میاندازد.
چهار اصلی که برایتان نام بردم، چیزهای عجیب و غریبی نبودند. حتی شاید بیشتر شما از من خرده بگیرید که چرا چنین ماجرای سادهای را برایتان بازگو کردم. درست است.
شاید همه ما چنین چیزی را بدانیم اما تعداد کسانی که به آنها عمل میکنند، بسیار کمتر از چیزی است که فکرش را میکنید.
در حقیقت، دانستن فقط زمانی ارزشمند به شمار میرود که به یک اقدام ختم شود. آیا شما در زمینه عمل کردن به این چهار اصل، قدمی واقعی برداشتهاید؟
پول آفرینی و خوشبختی را با هم داشته باشید
تلاش شما برای ثروتمند شدن، حرکتی بزرگ برای تغییر زندگیتان و رسیدن به آزادی مالی است؛ اما قبل از هر چیز و حتی مدتها قبل از اینکه طعم فیزیکی ثروتمند شدن را بچشید باید در اعماق وجودتان خودتان را به فردی ثروتمند تبدیل کنید.
وقتی احساس شما سرشار از حسرت باشد، تفکر فقر، ناراحتی و محدودیت بر روحتان چیره میشود. در آن صورت، حتی اگر به ثروت واقعی هم برسید، نمیتوانید شادی استفاده از آن را پیدا کنید.
شادی واقعی، ثروت حقیقی و خوشبختی ماندگار ابتدا در وجودتان شکل میگیرد. پس وقتی در مسیر پول آفرینی قدم بر میدارید حتما به دنبال تغذیه روحتان هم باشید.
دیدگاهتان را بنویسید