تاثیر مدلهای ذهنی در دنیای کریپتو
ما در طول زندگی تصمیمات مختلفی اتخاذ میکنیم که هر کدام از آنها، مسیری جدید به تصمیمهای دیگر را هموار میسازند. این تصمیمها، نتیجه و پیامدهای آتی را تغییر میدهند. اکنون سوالی مطرح میشود که مدلهای ذهنی در دنیای کریپتو چه چیزی هستند و چگونه میتوانیم بهترین تصمیم ممکن را اتخاذ کنیم تا به نتیجه مطلوب ما منتهی شود؟ در این مقاله به معرفی مفهوم مدل ذهنی (Mental Model) میپردازیم و بررسی میکنیم که این مدل ها چگونه میتوانند به ما در تصمیمگیریهای مختلف کمک کنند، احتمال دستیابی به اهداف را افزایش دهند و به طور خاص، چگونه میتوانند به ما کمک کنند تا تصمیماتی اتخاذ کنیم که تاثیر مثبتی بر حضور ما در عرصه کریپتو بگذارند. ما میتوانیم تصمیماتی بگیریم که احتمال موفقیت ما را افزایش دهند. در این مقاله به بررسی نحوه اتخاذ این تصمیمها میپردازیم.
مدل ذهنی چیست؟
ایده مدلهای ذهنی در واقع یافتن راه و روشی برای ارزیابی نحوه عملکرد موارد مختلف است. پس از آنکه نحوه عملکرد موارد مختلف را متوجه شدیم، مدلهای ذهنی به ما کمک میکنند تا تصمیمهای بهتری بگیریم. اساسا با تکرار نکردن اشتباهات گذشته میتوانیم راندمان و عملکرد خود را بهبود ببخشیم.
در واقع این موضوع بدان معنا است هنگامی که متوجه میشویم یک مدل ذهنی یا یک پروتکل خاص چگونه عمل میکند، میتوانیم تصمیمهای خود را به سمت موفقیت هدایت کنیم. این تصمیمها اغلب اوقات دارای تعهدات مختلفی است و فارغ از هر شرایطی که وجود داشته باشد، باید نقاط قوت و ضعف آنها را مشخص کنیم. این نقاط ضعف و قوت میتوانند کوچک و کماثر به نظر برسند، اما تاثیرات بزرگی در سایر شرایط ایجاد کنند.
در بیشتر موارد، ما در مسیر آب شنا میکنیم و از خود، «چرایی» شرایط فعلی را نمیپرسیم. مثال خوب این موضوع، دنبال کردن و متکی بودن به مفهومها و تعاریف موجود در عرصه کریپتو است، بدون آنکه محرکهای اصلی آن تعریف خاص را بشناسیم. اغلب مردم به جستجوی کوتاه و اندکی در گوگل میپردازند تا ایده پروژه مدنظر خود را بشناسند. هرچند، این تنها کاری است که اغلب مردم انجام میدهند. هرچند این اقدام نمیتواند به موفقیت یا اعتماد کامل به ایده مذکور بیانجامد و معمولا در اکثر موارد به شکست منتهی میشود.
پس چه کاری از دست ما برمیآید؟ ما میتوانیم از مدل های ذهنی که از قبل ایجاد شدهاند استفاده کنیم تا مفهوم یک پروژه خاص را سادهسازی کنیم. منظور ما این نیست که فقط کافی است بدانیم مفهوم x، نتیجه y را امکانپذیر میسازد، بلکه تعیین و شناخت مولفههای اصلی یک پروتکل خاص و نحوه تعامل آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. این موضوع در اکثر موقعیتها و شرایط به ما کمک میکند تا تصمیمهای درستی اتخاذ کنیم.
چگونه از مدل ذهنی برای تصمیمگیری بهتراستفاده کنیم؟
مدل ذهنی نخستی که به بررسی آن میپردازیم، اصول اولیه (First Principles) است. مفهوم اصول اولیه، یافتن کارآمدترین روش برای حل و برطرف کردن مشکل از ابتدای پیدایش مشکل است. بهترین روش به منظور بهره بردن از اصول اولیه در عرصه کریپتو، استفاده از آن برای مقایسه کردن پروتکلهای مختلف است. باید از خودتان بپرسید که انجام یک کار مشخص، از چه روشی کارآمدتر است و راندمان بیشتری دارد. بدین ترتیب، باید جرقهای در ذهن شما ایجاد شود و به تصمیمگیری شما کمک کند. به منظور آنکه متوجه شوید کدام روش، کارآمدترین روش است، میتوانید سوالات مشخص و مهمی از خودتان بپرسید. بعضی از این سوالات به شرح زیر هستند:
1)چه سیستمهایی از این پروتکل پشتیبانی میکنند؟ نحوه عملکرد آنها چگونه است؟
2)آیا نسخههای قبلی این پروتکل، کارآمدتر هستند؟ آیا میتوان نوآوریهایی در پروتکل مذکور ایجاد کرد؟
3)در صورت انجام نوآوریهای مختلف، چه مواردی را میتوان به روش دیگری انجام داد؟
4)آیا رقبای پروتکل مذکور، این موارد را به روش بهتر انجام میدهند یا خیر؟
اگر متوجه شدید که نسخه کنونی پروتکل مذکور از نسخه قبلی کارآمدتر است و راندمان بهتری دارد، به نکته ارزشمندی دست یافتهاید. هرچند، اگر متوجه شدید که نسخه قبلی، پارامترهای مدنظر را به روش بهتری ارائه میدهد، بهتر است از نسخه قبلی استفاده کنید. مگر آنکه نسخه کنونی، ویژگی و قابلیتهای بهتری داشته باشد.
قانون نخست
مدل دوم ذهنی که در عرصه کریپتو میتواند بسیار مفید واقع شود، مدل «یک سطح بالاتر» (One Level Higher) است. در حقیقت مفهوم این مدل، متوجه شدن و شناخت این موضوع است که آیا پروتکل خاص و مدنظر ما، به صورت کارآمدتری به تغییر کل مفهوم مذکور میپردازد یا صرفا تغییری جزیی در سیستم ایجاد میکند. برای مثال، آیا پس از ایجاد فورک در پروتکل مذکور، تغییرات جزیی ایجاد میشود یا کل لایه مدنظر در مسیر کارآمدتری تغییر میکند؟ در بسیاری از شرایط، انجام مجدد موارد مختلف با تغییرات جزیی، ارزش زیادی برای پروتکل مدنظر ما به همراه ندارد. هرچند، اگر نوآوری کاملا متفاوتی انجام دهید، احتمال بسیار زیادی وجود دارد که مفهوم اصیل و جدیدی ایجاد کنید که میتواند ارزشمند محسوب شود. در واقع، کاری که شما انجام میدهید اساسا ایجاد سطح جدیدی است که به بهینهسازی پروژه مذکور منتهی میشود.
همچنین بررسی مستمر پروتکلهایی که انتخاب کردهاید بسیار مهم است. شما باید در طول زمان ارزیابی کنید که کدام محرکها عرضه میشوند، کدام تعاریف تاثیرگذار هستند و چگونه خود را در بهترین وضعیت ممکن قرار دهید تا با آنها تعامل برقرار کنید. اگر متوجه شدید که مشکلی وجود دارد، باید در صدد بررسی آن مشکل بربیایید. در نتیجه، اگر متوجه شدید که تصمیم اول شما اشتباه بود، تغییر تصمیم شما هیچگونه ضرری به همراه ندارد. این موضوع در نهایت به شرایطی منجر میشود که به آن «به حداقل رساندن پشیمانی» (Regret Minimization) گفته میشود.
اساسا باید همواره تصمیمات بلندمدتی اتخاذ کنید که کمترین مقدار پشیمانی را به دنبال داشته باشد. بنابراین، با ارزیابی مستمر تصمیمات خود، میتوانید بهترین تصمیم را شناسایی کنید. در نتیجه، با انتخاب تصمیماتی که کمترین میزان پشیمانی را در شرایط فعلی به همراه داشته باشد، میتوانید با حداقل پشیمانی زندگی کنید.
حال به این موضوع میپردازیم که چگونه میتوان شرایط کاری را بهینهسازی کنیم. مناسبترین روش برای توضیح جریان کاری، استفاده از مفهومی به اسم «وضعیت جریان» (Flow State) است. بهترین روش برای توضیح وضعیت جریان نیز این است که آن را به عنوان رضایت داشتن از کاری که انجام میدهیم مشاهده کنیم. وضعیت جریان اساسا وضعیتی است که شما با تمام تمرکز خود در آن غرق میشوید. این موضوع معمولا به عنوان یک نکته بسیار مثبت قلمداد میشود، اما بهتر است آن روی سکه را نیز بررسی کنیم. آیا این شیوه کار کردن هیچگونه نکته منفی ندارد؟ هنگامی که وضعیت جریان را انتخاب میکنیم در واقع افکار خود را بر روی اطلاعات خاصی متمرکز کرده و گاهی اوقات از اطلاعات جدیدتر چشمپوشی میکنیم. این موضوع ممکن است باعث شود که گاهی اوقات، از بعضی از اطلاعات مطلع نشویم که در واقع باید از وجود آنها باخبر باشیم. با پذیرش و ورود اطلاعات جدید و مشاوره گرفتن مستمر در خصوص چیزی که بر روی آن کار میکنیم، میتوانیم عملکرد بسیار بهتری داشته باشیم. این موضوع به معنای اولویتبندی اطلاعات و اقدامات خاص و همچنین توجه به این نکته است که باید زمان مشخصی را به مطالبی اختصاص دهیم که ما را از شرایط کنونی مطلع میسازد.
روش بهتر انجام این موضوع، بررسی اصل پارتو (Pareto Principle) است. اصل پارتو عنوان میکند که اکثریت نتایج و اثرات شما حاصل اقلیت علتها است. اساسا، ایده اصل پارتو این است که اقلیت، نتایج و پیامدها را بیشتر از اکثریت تغییر خواهد داد. بنابراین، صرف زمان اندک برای بهبود خود در بعضی از حوزههای خاص، کسب اطلاعات جدید توسط تحقیقات و یا حتی مشاوره گرفتن از سایر افراد میتواند به نتیجه بهتری منجر شود. در آخر، به نظریه یادگیری بیزی (Bayesian Learning Theory) و به خصوص استنتاج بیزی میپردازیم. ایده این نظریه، بهروزرسانی احتمال وقوع رویدادی خاص با کسب اطلاعات یا مدارک مستدل درباره آن رویداد است. در عرصه کریپتو، میتوانیم از این نظریه برای تجدیدنظر در خصوص تصمیمات خود پس از کسب اطلاعات جدید استفاده کنیم. اگر متوجه شدید که تصمیمی که در گذشته گرفتهاید اشتباه است، پس از آن که اطلاعات جدیدی کسب کردید میتوانید به ارزیابی مجدد تصمیم خود پرداخته و آن را به تصمیم دیگری تغییر دهید که مطابق شرایط فعلی شما باشد. این موضوع سرانجام به افزایش احتمال تاثیرگذاری تصمیم شما منتهی میشود که به آن، احتمال بیزی گفته میشود.
دیدگاهتان را بنویسید